شامل 13 فایل mp3 حجم:205 مگابایت این حکایت در بارۀ مردیست که همۀ روز را در یکبازار پر هیاهو کار میکرد. به همین دلیل هر روز صبح،هنگام طلوع خورشید به تنهایی کنار ساحل میرفت، به موجهایی که به سوی ماسهها میآمدند و در آنها گم میشدند وبه کران تا کران دریا چشم میدوخت و هماهنگ با نوای آب به نیایش میپرداخت. تنهایی او دیری نپایید، زیرا پس از چندی با نیاز فراوانیکه به نزدیکی با خدا داشت، در پیشگاه پروردگار...